توبه ی
دوم، توبه ی خاصّ است. بعضي معرفتشان بيشتر است. يعني در مقابل مكروهات سرافكنده
ميشود. دلش خاضع و خاشع ميشود. دويست سال مثل حضرت آدم(ع) براي يك ترك اَولي اشك
ميريزد. مثل حضرت يونس(ع) در شكم ماهي، يك حال تذلّلي برايش پيدا ميشود. خود را ظالم
ميداند و ميگويد:
(لا اِلهَ اِلّا اَنْتَ
سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ)[1]
براي
خاطر يك ترك اولي كه بدون اجازه ی خدا از ميان قومش بيرون رفت؛ و بالاخره بعضي از
انبياء، بعضي از افرادي كه تالِي تِلو معصومند، مينالند. دلشان از مكروهات، از
شبهات. و بالاخره از ترك اولي ميتپد. براي اينكه معرفت او بيش از ديگران است، و
به همين اندازه دل او بيشتر ميتَپد؛ دل او در مقابل خدا بيشتر ذليل است؛ گريه ی
او بيشتر است.
درباره
ی حضرت آدم(ع) ميخوانيم وقتي كه از بهشت بيرونش كردند، آمد در اين دنيا؛ دويست
سال سرش را بالا نكرد. از خجالت هميشه سر به زير بود. كاري نكرده بود، گناه نكرده
بود. معصوم بود. فقط به او گفته بودند اين گندم را نخور. اگر خوردي بايد از بهشت
بيرون بروي. يعني فهميده بود كه خدا ميخواهد اين گندم را نخورد. خوردنش خوب نيست؛
مكروه است؛ مستحبّ است نخورد. براي خاطر اين كار بيجايش، كه گناه هم نبود، دويست
سال گريه كرد. دويست سال سرش به زير بود تا بالاخره جبرئيل آمد و گفت: آدم! خدا ميفرمايد:
توسّل به اهل بيت پيدا كن. سر را بالا كن. تو را بخشيدم به اين ميگوييم توبه ی
خاصّ.
پي نوشت
ها:
[1].
سوره ی انبياء، آيه ی 87.